چه خوب که این روزها را ندید

به گزارش آفتاب صبا، قندی یکی از چند وجودی است که در چند دهه دانش روزنامه نگاری (نه علم ارتباطات) را به جوانان آموخت. بسیاری از بچه هایی که امروز در تحریریه ها کار می نمایند یا حالا سرگرم شغل دیگری هستند، از دانسته ها و تجربه های او بهره برده اند.

چه خوب که این روزها را ندید

به گزارش خبرنگاران، علی اکبر قاضی زاده، استاد ارتباطات، در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: حالا 5 سال می گردد که حسین قندی را کنارمان نداریم. وقتی بیماری اش بالا گرفت، با چند نفر از دوستان و همکاران جمع شدیم تا برایش کاری بکنیم. دیر شده بود. دوستان خیلی زحمت کشیدند. حسین اما رو به راه نبود.

حسین را اولین بار سال 51 در دانشکده ارتباطات دیدم. من، دانشکده را تمام می کردم و او تازه آمده بود. سر هر ماه روی تابلو اسمش می آمد که به دفتر رجوع کند. برایش پول می فرستادند. از همان زمان تمیز و خوب می پوشید و خوب حرف می زد. بعدها در مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها بیشتر توانستیم همدیگر را ببینیم. چه روزگار خوبی بود. در فاصله میان دو کلاس فرصتی برای حرف زدن و خبردار شدن داشتیم. بعد در جامعه و طوس همکار شدیم. او و مسعود شهامی پور در اتاق سردبیری می نشستند؛ همسایه احمدرضا دالوند که حسین او را دال عظیم صدا می کرد.

داشتیم نوعی روزنامه نگاری را تمرین می کردیم که دوست داشتیم. دور دوم کار آن تشکیلات، قندی دیگر همراهی مان نکرد. با فریدون صدیقی و رضاییان انتخاب را گرداندند.

من هرگز از حسین، از زندگی خصوصی، گذران، مسائل و دغدغه هایش چیزی نشنیدم. خیلی اهل گفتن از درونیات نبود. دل مشغولی های دیگران را هم به شوخی می گرفت. اولین بار که دیدم چیزی در وجودش عادی نیست؛ پاییز 91 بود: با چند داور دیگر در دفتر فریدون صدیقی در خیابان نجات اللهی جمع بودیم. کار که تمام شد، از حسین پرسیدم، وسیله داری؟ نداشت. گفتم: کجا؟ گفت: شمرون؛ خانه. گفتم: بیا تا یک جا با هم برویم. راه افتادیم. از قائم مقام که به مطهری پیچیدم، بدون مقدمه و ناگهان گفت: من همین جا پیاده می شوم. تعجب کردم. با عتاب اصرار کرد و پیاده شد. نگفت چه کار دارد. یقین داشتم و دارم که تصمیم او آنی و بدون فکر بود. زمستان همان سال در ساختمان محیط زیست در پارک پردیسان باز برای داوری جمع بودیم. آن شب، با یونس شکرخواه برخوردی کرد که نه درخور حسین بود و نه در شأن یونس. آن قدر دوست بودیم که به سکوت برگزار کنیم. همان سال شنیدم کار تدریس اش در مرکز مطالعات به مشکل خورده و کلاس نیمه کاره مانده است.

دور هم نشستن با صدیقی، قاسمی، فرقانی، نمک دوست، رضاییان، توکلی و دوستان دیگر که ببینیم برای قندی چه می گردد کرد، کمی بعد از این ماجرا رخ داد. می خواستیم ببینیم برای درمان حسین و برای حفظ حرمتش چه باید کرد. بی اثر هم نبود؛ گرچه دیر شده بود. چند باری هم به خانه اش رفتیم: آپارتمانی کوچک در انتهای اشرفی اصفهانی. همان شکلی بود که بود؛ فقط کمی لاغر شده بود و رنگ پریده. همان طور تر و تمیز و شیک کنارمان می نشست. نمی شناخت مان. لبخند آشنا را همواره اما داشت. شعری را هم از اول تا آخر خواند. تکان مان داد. دیدم که دو چشم صدیقی خیس است. چه رنجی خانمش و دخترش در نگهداری او کشیدند؟ فقط کسی می داند که بیمار دمانسی را تر و خشک نموده باشد و تمام روز و شب بپایدش که کار دست خودش ندهد.

بعد، روز نحس چندم اردیبهشت 94: جلوی دفتر مطالعات در خیابان پاکستان. عده زیادی جمعند تا با دوست، همکار، استاد و آشنای شان وداع نمایند. صدیقی بغض نموده از قطاری گفت که در آنیم و ما را می برد و هرگز نمی رساند و ... .

حالا شش سال از آن روز می گذرد. عبدالرحمان فرامرزی، روزنامه نگاری بود که نوشتن روزنامه نگارانه یاد همه ما داد. تا دهه 40 غولی در این حرفه به شمار می رفت. آخر عمر وقتی بستری بود، از الهی پرسید: کسی بعدها از من یادی می نماید؟ الهی تعارف نموده بود که صندلی شما از یاد رفتنی نیست و از این نوع دل داری ها. چهل و چند سال از درگذشت فرامرزی می گذرد. من، ندیده ام از همکارانم، یکی، در جایی، کلمه ای از آن عظیممرد بنویسد. از قندی هم! غیر از روزهای اوایل اردیبهشت، آن هم گذرا، کسی کمتر به یادش می آورد؛ دریغ.

قندی یکی از چند وجودی است که در چند دهه دانش روزنامه نگاری (نه علم ارتباطات) را به جوانان آموخت. بسیاری از بچه هایی که امروز در تحریریه ها کار می نمایند یا حالا سرگرم شغل دیگری هستند، از دانسته ها و تجربه های او بهره برده اند. حسین پاک دل، در نشست یادکرد روانشاد احمد بورقانی گفت: حالا ما آن طرف ها بیشتر از این طرف ها آشنا داریم.

چقدر بد است که قندی را کنارمان نداریم. چقدر خوب است اما که مصیبت های این 5 سال را ندید: تحریم قلدرانه ایران از همه جهات، زلزله کرمانشاه، سیل در مازندران و خوزستان و لرستان و فارس و جاهای دیگر، جدال رسمی با شغل روزنامه نگاری نوشتاری، گرانی بی پیر، پیش رفتن تا نزدیک جنگ، ساقط شدن هواپیمای مسافری، درگیری های پراکنده و ... حالا این کووید19 نکبتی.

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 5 تیر 1399 بروزرسانی: 5 مهر 1399 گردآورنده: aftabesaba.ir شناسه مطلب: 773

به "چه خوب که این روزها را ندید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چه خوب که این روزها را ندید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید