چرا قطار روستاهای هدف گردشگری به مقصد نرسید؟ ، چرا دو دهه فعالیت به برندسازی گردشگری روستایی و بومگردی بی نتیجه ماند؟
به گزارش آفتاب صبا، زهرا کشوری - روزنامه ایران: تا پیش از آنکه گردشگری روستایی به عنوان دستور کار روستاهای هدف گردشگری و مناطق گردشگری روی میز تصمیم گیری ها بیاید و صاحبان اولیه بومگردی ها هم سعی نمایند تا شکل اصیل تری به گردشگری روستایی بدهند، دو روستا، نگین گردشگری روستایی ایران بودند؛ روستای سبز ماسوله و سرخ ابیانه. یکی در گیلان و یکی در کاشان. بعدها روستای کندوان هم با آن معماری بی نظیرش سومین نگینی بود که روی انگشتر گردشگری روستایی ایران نشست. در برند شدن این روستاها نه معاونت های وقت گردشگری نقشی داشت نه برندسازی بخش خصوصی دخیل بود. البته نقش بخش دولتی در شناسایی بیشتر روستای کندوان را نمی توان نادیده گرفت.
از سفر با مسافرت به پاتایا لذت ببرید و سواحل شگفت انگیز تایلند و مراکز خرید بسیار ارزان پاتایا را از دست ندهید.
ابتدای دهه 80 بود که روستاهای هدف گردشگری روی میز تصمیم گیری مسئولان وقت رفت و تا همین امروز هم این هدف دنبال می گردد.
در ابتدای همان دهه، گروهی از کارشناسان زبده میراث فرهنگی به اجبار شرایط پیش آمده در دولت نهم از بدنه سازمان میراث فرهنگی در میدان بهارستان جدا شدند تا سنگ بنای بومگردی ها را بنیان نهند. آن گروه نام خود را خوشه سار بومگردی نهادند.
در هر منطقه ای خانه ای را انتخاب و رسالت آن را توسعه پایدار در زیر چتر گردشگری با هدف حفاظت از بوم و هویت آن منطقه اعلام کردند. خانه های انتخاب شده لزوماً در روستا قرار نداشت و بعضی از شاخص ترین بومگردی های آن روز، امروز به برند و شناسنامه بعضی شهرهای کشور تبدیل شده اند.
شاخصترین مثال آن می تواند خانه های بومگردی در بافت تاریخی کاشان باشد، اما نمی توان نقش خانه های بومگردی را در روستا و توسعه گردشگری روستایی نادیده گرفت. این خانه های بومگردی در ابتدا مهاجرت معکوس روستائیان را رقم زدند، کار تا جایی پیش رفت که پای سازمان هایی چون سازمان جنگل ها و منابع طبیعی و محیط زیست را هم به داستان باز کرد. آنها می خواستند با توسعه گردشگری روستایی، هم مردم را از مهاجرت به حاشیه شهرها بازدارند هم با ایجاد شغلی مکمل از بهره برداری بیشتر از محیط زیست و منابع طبیعی جلوگیری نمایند.
این مقدمه چینی برای رسیدن به سؤالی است که محور اصلی گزارش است. چرا دو دهه فعالیت به برندسازی در حوزه گردشگری روستایی و اضافه شدن دیگر روستاها به نگین های گردشگری روستایی منجر نشد؟
کارشناسان در گفت وگو با ایران عدم زمینه سازی، رفتارهای هیجانی و رزومه سازی را پاسخ این پرسش می دانند. اغراق نیست اگر توسعه گردشگری روستایی به بندبازی و راه رفتن روی لبه تیغ تشبیه گردد. بندبازانی که همه نرسیدند و در میانه راه، یا بند پاره شد یا بندباز افتاد. در این جهت گاهی روستاهای هدف، آباد شدند و روستائیان برگشتند مثل متین آباد اصفهان. گاهی هم روستاها دست خوش نشینان افتاد، محیط زیست آن نابود شد و بومی ها سربار جامعه جدید شدند؛ مثل روستای زیارت گلستان. یعنی کاملاً نتیجه عکس داد، هم روستاها تخریب شدند هم روستائیان مهاجرت کردند. بنابراین به صورت کلی روستاهای هدف گردشگری نه تنها برند نشدند که از اهداف اولیه شان هم جا ماندند. مثال شاخص آن روستای هدف گردشگری زیارت است که از آن بافت بی نظیرش یک شهرک با ساختمان های هفت طبقه ماند که روی گسل زلزله و در بستر رودخانه ساخته شد.
گردشگری روستایی قرار بود به مهاجرت معکوس روستائیان منجر گردد اما خوش نشینان با ساخت ویلا در آن، جا خوش کردند. زیارت هم کم کم از ذهن گردشگران خط خورد و بی تاریخ و بی طبیعت، برای خوش نشینان ماند. بومی هایی هم که در زیارت ماندند نگهبان ساختمان های هفت طبقه سرمایه داران تهرانی ها، اصفهانی ها و مازندرانی ها شدند. البته در میان برنامه های دولتی برای روستاهای هدف گردشگری، بعضی روستاها مانند اورامانات جان سالم به در برد و مقصد گردشگری شد. اما روستاهای گازرخان الموت نه تنها با ورود کمیته گردشگری سازمان میراث فرهنگی وقت برای رونق بومگردی در آن، با ساخت و سازهای جدید رو به رو شد که ویلاسازی به کوه های اطراف گازرخان هم رسید و تا جایی پیش رفت که نگرانی درباره ثبت جهانی الموت بالا گرفت! کامبیز عمویی کارشناس گردشگری در گفت وگو با ایران اعتقاد دارد که هرگز برنامه ای برای برندسازی در حوزه گردشگری روستایی وجود نداشته است.
او می گوید: در حوزه زیرساختی و برندینگ سیاست طولانی مدت نداریم. استراتژی اکوتوریسم ایران از استرالیا برداشته شده است، این استراتژی هم به صورت کلی است. مثلاً ما هیچ استراتژی برای روستاهای گیلان نداریم. گاهی مسئولان فقط به دنبال رزومه سازی برای خودشان هستند و سیاست مدونی ندارند که نفر بعدی بخواهد آن را ادامه دهد. یکسری بودجه نویسی کوتاه مدت است که مشمول زمان، تحریم و مسائل مختلف می گردد. او آموزش و ایجاد زیرساخت را مهم ترین گام برای برندسازی و حفاظت از هویت یک مقصد روستایی می داند و بحث را به توسعه گردشگری در روستای جیره سر باقرخاله در حاشیه تالاب انزلی می برد.
به گفته او پروژه این روستا در حوزه احیای تالاب انزلی تحت مدیریت محیط زیست ایران با همکاری جایکا(سازمان دولتی مستقل بین المللی در ژاپن که در زمینه توسعه به دولت ژاپن و همچنین کشورهای در حال توسعه یاری می نماید) تعریف شد.
او به عنوان کارشناس این پروژه می گوید: هدف این بود که با آمدن گردشگران از شکار پرندگان مهاجر و ایجاد زباله در روستا جلوگیری گردد. چهار فعالیت پرنده نگری، قایق سواری، گردشگری غذا و صنایع دستی محور فعالیت ها بود. متأسفانه مسئولان در میانه پروژه، با زدن بیلبوردها و تابلوهای تبلیغاتی حجم زیادی از گردشگران را به منطقه آوردند. هیچ زیرساختی نبود. روستا حتی جاده دسترسی نداشت. روستا پر از کبابی و قلیان سرا شد. بعد از 8-7 ماه هم همه چیز فروکش کرد. این حرکات مقطعی و هیجانی اثرات منفی روی جوامع محلی دارد. این برنامه تمام شد. دم تعطیلات عید بخشدار بندرانزلی بدون کار میدانی، گفت وگو با مردم و پتانسیل سنجی یک بازارچه صنایع دستی را جلوی خانه روستایی، افتتاح کرد. هیچ کس استقبال نکرد، محل بازارچه هم چراگاه گاومیش ها شد. شما ببینید استرالیا چطور برنامه ریزی و برندنسازی نموده که تا اسم کانگورو می آید، همه یاد استرالیا می افتند.
او می گوید: استانداری گیلان دستور داد از خانه ای که در روستای جیره سر باقرخاله ساخته شده الگوبرداری و این خانه ها در 10 نقطه جنگلی، ساحلی، کوهپایه ای و کوهستانی ساخته گردد. خانه ها در اختیار غیربومی ها نهاده شد. در حالی که قرار بود بومگردی شغل مکمل بومی ها برای پایداری روستاها باشد.
این کارشناس، ورود بخش دولتی به برندسازی در حوزه گردشگری روستایی را به صلاح نمی داند و بحث را به یکی از روستاهای اطراف اسفراین خراسان شمالی می برد و می گوید: در این روستاها زنان گلیم سفره کردی را بدون نقشه و از تصاویر ذهنی می بافتند. کسانی آمدند و در کارگاه ها به آنها گفتند قیمت گلیم در بازار تهران چهار میلیون تومان است. زن ها تصمیم گرفتند دیگر گلیم به واسطه ها ندهند. گلیم ها در خانه ها انبار شد و چون خریداران به روستاها نمی رفتند، کم کم زنان گلیم بافی را کنار گذاشتند.
منبع: چمدان